رویای من ...
85/9/10 :: 1:23 عصر
85/9/10 :: 1:23 عصر
موقعی که خدا پنجره ی بهشتو باز
کرد منو دید ازم پرسید امروز چه آرزویی داری؟؟
گفتم خدایا همیشه مواظب اونی که منو تنها گذاشت باش چون برام خیلی عزیزه
هر بار که می خوام شروع کنم ستاره هارو بشمارم چشمای تو رو تو
آسمون می بینم دیگه اون الماس
های قشنگ منو می شناسن ومی دونن که هر وقت طلوع کنن من
منتظرشون هستم ... حالا دیگه اون
چراغ های آسمونی با خاموش و روشن شدنشون دارن می گن که
خورشید خانم کفش های طلایی
شو پاش کرده و داره می آید ... رو تن شیشه اسم تو رو می نویسم
شیشه گریه می کنه !!! تا هر وقت
بخوای منتظرت می مونم تا بهت بگم دوستت دارم
به همین آسانی
...85/9/10 :: 1:23 عصر
آن روز که بی صدا در غروب دلتنگی ام سفر کردی
من کاسه ای از اشک چشمانم را بدرقه راهت کردم
.آن روز که ساک سفرت را برداشتی ،من پنهانی در جیب کوچکت گلسرخی را گذاشتم تا اگر چشمت
به آن افتاد به رسم طبیعت در بهار برگردی
.من هنوز منتظرم ،منتظر تا با دلی صاف و ساده وقلبی روشن برگردی و بدانی محبت سرایی نداردو
بدانی آنجا که دل آدم آنجاست همان جا محبت هم هست
.کاش بهار به قلب من سری می زد . کاش دستی لبریز از محبت غبار غم را از پنجره دلم می زدود
.کاش سادگی ، یکرنگی و صداقت در وجودم موج می زد، پس چرا باور نکردی؟
موقعی که خدا پنجره ی بهشتو باز
کرد منو دید ازم پرسید امروز چه آرزویی داری؟؟
گفتم خدایا همیشه مواظب اونی که منو تنها گذاشت باش چون برام خیلی عزیزه
فدای سرت اگه من خیلی تنهام فدای سرت اگه گریونه چشمام
فدای سرت اگه دلمو شکستی میگن عاشق یکی دیگه هستی
فدای سرت اگه من خیلی تنهام فدای سرت اگه گریونه چشمام
فدای سرت اگه دلمو شکستی میگن عاشق یکی دیگه هستی
....فدای سرت
..........
85/9/10 :: 1:23 عصر
گمشده
در خانه دلت آشیانی گزیدم ویارم وفا نکرد
.با خاطرت شعری سرودم و مطلب ادا نگشت
اشکم جویبار بهاری شد و شکوفه هایت نشکفت
در منظر چشمت چهره ای آفریدم و آن هم دوامی نیافت
در رواق منزل دلت شمعی شدم وآری
!که طوفان سینه تنگت به آن هم وفا نکرد
در انتهای سکوت شب با یاد تو گریستم و
افسوس که آن سیلی شد و جان از کفم نگرفت
!راز دلم با تو بگفتم و امید وصل یافتم
اما چه حاصل که تبسمت هم نشانی از وصا ل نداد
جانم به کف گرفتم و دور از دیار شدم
افسوس که ترک دیار هم در تو اثر نداشت
با کوله بار خستگی و با یک دنیا امید
بازگشتم و ولی دگر نشانی از تو نبود
!!!بـــا تــو همیشه سبز بودم و امید من پرواز
بـی تـــو چگونه توانم راه بـیابم در آفتاب ؟
85/9/10 :: 1:23 عصر
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
8145
29
0
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::