رویای من ...
85/9/16 :: 6:52 عصر
عشق را وارد کلام کنیم
تا به هر عابری سلام کنیم
و به هر چهره ای تبسم داشت
ما به آن چهره احترام کنیم
زندگی در سلام و پاسخ اوست
عمر را صرف این پیام کنیم
عابری شاید عاشقی باشد
پس به هر عابری سلام کنیم
85/9/16 :: 6:52 عصر
می گویند شیشه ها دل ندارند ... اما وقتی
روی شیشه بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم ... آرام گریست...!!!
((به نام اونی که نامش زیبا ترین نام هاست))
وقتی نباشی...وقتی طرح صورتت
آهنگ صدات...احساست...یادت...روبرویم نباشد
وقتی تو حتی خیال هم نباشی...باور کن
باورکن...حتی آن زمان هم میتوانم روی آب
نقاشیت کنم.
85/9/16 :: 6:52 عصر
کسی از شمع در این جمع نپرسید
گر چه او سوخته بود پروانه بی پروارا
او زما فارغ و ما طالب او در همه حال.
خود پسندیدن او بنگر و خود رای داد
85/9/16 :: 6:45 عصر
85/9/16 :: 6:45 عصر
موقعی که خدا پنجره ی بهشتو باز
کرد منو دید ازم پرسید امروز چه آرزویی داری؟؟
گفتم خدایا همیشه مواظب اونی که منو تنها گذاشت باش چون برام خیلی عزیزه
هر بار که می خوام شروع کنم ستاره هارو بشمارم چشمای تو رو تو
آسمون می بینم دیگه اون الماس
های قشنگ منو می شناسن ومی دونن که هر وقت طلوع کنن من
منتظرشون هستم ... حالا دیگه اون
چراغ های آسمونی با خاموش و روشن شدنشون دارن می گن که
خورشید خانم کفش های طلایی
شو پاش کرده و داره می آید ... رو تن شیشه اسم تو رو می نویسم
شیشه گریه می کنه !!! تا هر وقت
بخوای منتظرت می مونم تا بهت بگم دوستت دارم
به همین آسانی
...
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
8132
16
0
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::