رویای من ...


85/9/17 ::  7:13 عصر

می دانم هرکجا باشی

آسمان مال تو است

پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین مال تو است

اما کاش بودی و می دیدی

چون بعد رفتنت

پنجره ها را بستند ، پنجره هایی که رو به احساس و صداقت و امید بود

فکر را در قفسی انداختند که هنوز هم

نمی دانم کجاست و چه به روزش آوردند

هوایی نماند آنقدر که حتی کبوتر های لب بام ما هم مردند

عشق،وقتی اسمش را می آورم تمام احساسم می لرزد

عشق را جادو کردند اگر بدانی روزی چند نفر عاشق می شود و از یاد می برد که عاشق است

اگر بدانی چگونه عشق را جادو کردند که فقط

توجیح کننده ی هوس باشد

با این چیزها که گفتم آیا زمینی هم باقی می ماند

اگر هم بماند دیگر خاک و سنگی بیش نیست...

"الهام"


نویسنده : نادر

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
8162


:: بازدید امروز :: 
46


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

رویای من ...

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

پاییز 1385