رویای من ...


85/9/17 ::  7:13 عصر

 

دوباره باران می آید

سردم شده است

خیلی بی تابم سهراب

مگر نگفتی "زیر باران باید رفت"

من رفتم

گفتی "عشق را زیر باران باید جست"

من جستجویش کردم

اما نبود عشقی

زیر باران کسی نبود سهراب

کسی که دستانه خسته و تنهایم را بگیرد

گاه بادی می وزید و من از سرما در خود فرو می رفتم

شب سردی است امشب

نیمه شب است اما

نمی دانم چرا درخت حیاط مان هنوز بیدار است

حتمآ باران بیدارش کرده است

درست مثل من

راستی سهراب

آیا کسی پیدا می شود که نوشته های مرا بخواند؟

من تنهایم سهراب

شاید حتی کسی نباشد که این ها را بخواند اما...من این ها را فقط برای تو نوشتم...

"الهام"


نویسنده : نادر

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
8146


:: بازدید امروز :: 
30


:: بازدید دیروز :: 
0


:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

رویای من ...

:: اشتراک در خبرنامه ::

 

:: مطالب بایگانی شده ::

پاییز 1385