رویای من ...
85/9/10 :: 1:23 عصر
موقعی که خدا پنجره ی بهشتو باز
کرد منو دید ازم پرسید امروز چه آرزویی داری؟؟
گفتم خدایا همیشه مواظب اونی که منو تنها گذاشت باش چون برام خیلی عزیزه
هر بار که می خوام شروع کنم ستاره هارو بشمارم چشمای تو رو تو
آسمون می بینم دیگه اون الماس
های قشنگ منو می شناسن ومی دونن که هر وقت طلوع کنن من
منتظرشون هستم ... حالا دیگه اون
چراغ های آسمونی با خاموش و روشن شدنشون دارن می گن که
خورشید خانم کفش های طلایی
شو پاش کرده و داره می آید ... رو تن شیشه اسم تو رو می نویسم
شیشه گریه می کنه !!! تا هر وقت
بخوای منتظرت می مونم تا بهت بگم دوستت دارم
به همین آسانی
...85/9/10 :: 1:23 عصر
85/9/10 :: 1:23 عصر
85/9/10 :: 1:23 عصر
85/9/10 :: 1:23 عصر
این بابا هم مثل من قاط زده
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
8168
52
0
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::